دل این سرزمین به حضورتان گرم است، ای دلاوران خاموش و گمنام!
۲۳ خردادماه ۱۴۰۴، روزی که خاک ایران، زخمی از زخمهای پلید دشمن شد. شبی که شعلههای آتش، آسمان میهن را به خون و دود کشید، و زمین لرزید از نالههای مادران داغدار. اما در دل همان شب سیاه، نوری برخاست. نوری از قامت استوار مردان و زنانی که نه برای نام، نه برای نشان، بلکه برای وجدان بیدارشان، برای مهر به انسان، به میدان آمدند.
آتشنشانان، امدادگران هلالاحمر، اورژانس… با لباسهای سرخشان که رنگ خون و عشق بود، بیهراس از بارش موشک و فرو ریختن دیوارها، به دل ویرانی زدند.
در حالی که مردم، با چشمهایی نگران، سایه پناهگاهی امن را جستوجو میکردند، این فرشتگان زمینی، پناه خود را به آتش و آوار سپردند، تا پناه دلهای شکسته باشند.
از ایلام، کرمانشاه، لرستان، خراسان و گوشهگوشه وطن، داوطلبانی و دلاورانی پای میدان عمل رفتند که خستگی را از یاد برده بودند.
مردان و زنانی که شب و روزشان یکی شد، که اشک یتیمان را با دستهای زخمی پاک کردند و امید را در دلهای ویران کاشتند.
این ۱۲ روز، روز شمار نبود. لحظه لحظهاش حکایت ایثار بود. آنان که به جستوجوی جانهای گرفتار زیر آوار رفتند، تنها خاک و سنگ را کنار نزدند، بلکه غبار اندوه را از دلها زدودند. در اوج خستگی، با چهرهای غبارآلود و نگاهی روشن، زخمیان را دلگرمی دادند؛ حضوری که بوی زندگی میداد و مرهمی بود بر زخمهای عمیق این خاک.
جنگ، چهرهای تلخ و ویرانگر دارد. اما در دل همین تلخی، گاه حقیقتی ناب متولد میشود: حقیقت انسانهایی که جان خود را پل عبور دیگران میکنند تا زندگی دوباره جاری شود. آنان که بیادعا، بیهیاهو، قامت خم کردند تا دیوارهای امید دوباره برپا شود.
و امروز، اگر ایران هنوز ایستاده است، اگر هنوز این سرزمین بوی زندگی میدهد، از خون دل این مردمان و ایثار بیپایان امدادگرانی است که تصویرشان برای همیشه در قلب تاریخ این خاک حک شده.
دل مردم ایران به بودنتان گرم است. شما همان رودخانههای زلالی هستید که در کویر داغ و خشکیده جنگ جاری شدید، تا بذر امید سبز شود. حضورتان، خون تازهای است در رگهای وطن.
انتهای پیام ، حادثه ایلام /✍️امیر ملکی یکتا